پژوهشی در مبانی فقهی حجاب
سومین مرحله:
«یا ایها النبى قل لازواجک و بناتک ونساء المؤمنین یدنین علیهن من جلابیبهن، ذلک ادنى ان یعرفن فلایؤذین وکان الله غفورا رحیما.» (9)
اى پیامبر! به همسران و دختران خود و زنان مؤمن بگو: چادرهاى خود را بردوش گیرند. این نزدیکتر است، براى این که شناخته و مورد آزار و اذیت قرار نگیرند و خدا آمرزنده مهربان است.
تاکنون روشن شد که همسران پیامبر مىباید خود را در پس پرده نگه دارند و تنها با خویشان نسبى و زنان مؤمن و بردگان مىتوانند بدون پرده روبهرو شوند.
از دیگر سو، این وظیفه، شرافت ویژهاى نیز بود که شامل زنان پیامبر(ص) شده بود; همان گونه که پیش از این نیز شرافتها و وظیفههاى دیگرى نیز پیدا کرده بودند، از جمله:
امالمؤمنین: «وازواجه امهاتهم» (10) و مساوى نبودن با دیگر زنان مسلمان در کیفر و پاداش، البته به شرط داشتن تقوا: «یا نساء النبى لستن کاحد من النساء ان اتقیتن.» (11) و از جمله وظیفههایى که بر همسران پیامبر مقرر شده، به ناز و کرشمه سخن نگفتن با مردان و پسندیده سخن گفتن: «فلاتخضعن بالقول... وقلن قولا معروفا» و خارج نشدن از خانه: «قرن فى بیوتکن» به گونه دوران جاهلى خود را نیاراستن: «لاتبرجن تبرج الجاهلیة الاولى.» به هر حال، بخشیدن شرافت، بدون قرار دادن وظیفه و تکلیف ویژه نبوده است.
حال پس از فرا خواندن «امهات المؤمنین» به حجاب که هم شرافت و امتیازى بوده و هم تکلیف و وظیفهاى، همین وظیفه را و امتیاز را به دیگر زنان مؤمن نیز بخشیده است; تا آنان از شرافتبهرهمند شوند و قدر و منزلت آنان شناخته شود و جوانان و ولگردان، با آنان برخورد به دور از ادب، و آزار دهنده نداشته باشند و دریابند که اینان زنان با شخصیت و از خاندان شریف و پاک هستند و نباید به هیچروى، آزرده و اذیتشوند.
از این روى حجاب، جایگاه ویژهاى دارد و شرافتى به شمار مىآید براى زنان مؤمن. چنین بود که زنان مدینه از این دستور خداوند استقبال کردند و به سرعت مقنعهها و چادرهاى سیاه تهیه کردند و با آنها خود را پوشاندند.
ام سلمه مىگوید:
«لما نزلت هذه الآیه: «یدنین علیهن من جلابیبهن» خرج نساء الانصار کان على رؤسهن الغربان من اکسیة سود یلبسنها.» (12)
وقتى که آیه شریفه: «خود را با چادرها فروپوشانید» نازل شد، زنان انصار از خانهها خارج شدند، به گونهاى که گویا کلاغهاى سیاه بر روى سر آنان نشستهاند; به خاطر لباسهاى سیاهى که پوشیده بودند.
بمانند همین سخن از عائشه نیز روایتشده است. (13)
بىگمان جنبه شرافتى و حق بودن حجاب از جنبه تکلیفى آن بیشتر بوده است; از این روى، در پى اعلام حکم حجاب، وعده بهشتبراى پیروى کنندگان از این دستور و وعده عذاب براى مخالفان آن، مطرح نشد، بلکه دلیل عقل پسند و عرف پسند آورد:
«ذلک ادنى ان یعرفن فلایؤذین.»
براى شناخته شدن و اذیت نشدن، این بهتر است.
و به همین خاطر که جنبه شرافتى و حق بودن آن بیشتر مورد نظر بوده، زنان مدینه، براى جلوهگر شدن ابهت و حشمتخود، چادر سیاه بر سر افکندهاند; با این که پیامبر(ص) نفرموده بود چادر سیاه بر سر افکنند. بویژه این که پارچه سیاه و پوشش سیاه به سبب جذب حرارت خورشید، براى سرزمینى چون شبه جزیره عربستان، مناسب نیست. بنابراین تنها توجیهى که براى اینگونه لباس وجود دارد، همان ابهت و حشمت پیدا کردن و استفاده کامل از این حق است.
تا بدان جا حق و شرافتبودن حجاب و چادر، بر تکلیف بودن آن برترى داشته که حتى عمربن خطاب، خلیفه دوم مسلمانان، فکر مىکرد: چادر حق است، نه تکلیف; از این روى به کنیزکان اجازه پوشیدن چادر را نمىداد:
«کان عمربن الخطاب، لایدع فى خلافته امة تقنع ویقول انما القناع للحرائر لکیلا یؤذین.» (14)
عمربن خطاب، در زمان زمامداریش، به هیچروى اجازه نمىداد که کنیز ان مقنعه بپوشند و مىگفت: مقنعه، ویژه زنان آزاد است; تا شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند.
انس مىگوید:
«راى عمر جاریة مقنعة فضربها بدرته وقال القى القناع لاتشبهین بالحرائر.» (15)
عمر کنیزى را دید که مقنعه بر سر کرده بود، با تازیانه بر سر او زد و گفت: مقنعه را بر دار و خود را به زنان آزاد همانند نساز.
در این فکر، عمر تنها نیست و دیگران نیز اینچنین برداشتى را از حکم حجاب داشتهاند. در مثل از ابنشهاب پرسیده شد: آیا کنیز ازدواج مىکند و سرخود را مىپوشاند. وى در پاسخ، آیه شریفه: «یا ایها النبى قل لازواجک...» را تلاوت کرد و گفت:
«فنهى الله الاماء ان یتشبهن بالحرائر.» (16)
خداوند کنیزان را از این که خود را همانند زنان آزاد درآورند، بازداشته است.
نکته: از پرسش و پاسخ روشن مىشود که پرسش کننده مىدانسته است: کنیز تا شوهر نکرده، حق ندارد چادر سر کند; از این روى حکم کنیز شوهر کرده را مىپرسد که آیا کنیز، با ازدواج کردن، به شرف پوشیدن چادر نایل مىشود؟ ابنشهاب، پاسخ مىدهد: کنیزکان، چه ازدواج کنند و چه ازدواج نکنند، از این حق، بهرهاى نخواهند داشت.
نکته مهم: ما اکنون بر آن نیستیم کار عمر را موجه جلوه بدهیم، یا به بوته نقد بگذاریم. همچنین، بر آن نیستیم از روایى و ناروایى بردهدارى و شبهههایى که در این باب وجود دارد، سخن بگوییم.
اکنون سخن در این است: آیا حجابى که بر همسران رسول اکرم(ص) و دختران آن بزرگوار و زنان مؤمن قرار داده شده، تنها یک تکلیف و اجبار تعبدى و شرعى بوده، یا تنها حق و شرافتبوده و الزامى در آن راه نداشته است و یا این که حق و تکلیف، همراه هم بوده است؟
روشن شد که بنابر نگرش عمربن خطاب و ابنشهاب، چادر و حجاب حق و شرافت ویژه زنان آزاد است و کنیزان از آن بهرهاى ندارند.
به دیگر سخن، عمربن خطاب و دیگر همفکرهاى وى، پوشیدن چادر را مانند «آزادى» و لازمه آن مىدانستهاند و مىپنداشتهاند: همانگونه که کنیز از آزادى محروم است، از پوشیدن چادر و مقنعه نیز محروم است. یا همانگونه که کنیز از داشتن مال و مالک شدن محروم است، از داشتن حجاب و پوشیدن چادر نیز محروم است.
اما در برابر این قول، احتمالهاى دیگر و دیدگاههاى دیگر وجود دارد; در مثل چه بسا حجاب حق همراه با تکلیف باشد; همانگونه که آزادى حق همراه با تکلیف است. آن جا که شخص مىخواهد خود را بنده دیگران قرار دهد و با دستخود، ریسمان بردگى را برگردن خود بیندازد، خطاب:
«ولاتکن عبد غیرک قد جعلک الله حرا.» (17)
برده غیر نباش خداوند تو را آزاد قرار داده است.
وى را مکلف به برخوردارى از آزادى و زدودن بند بردگى مىکند و آزاد بودن را بر او تکلیف مىکند.
ولى آن جا که جایگاه آزادى شناخته شده است و کسان ارزش آن را مىدانند، به هر قیمتى از آن پاسدارى مىشود و انسانها براى آزاد زیستن، از همه چیز خود در مىگذرند و حتى به این پندار و گمان که پس از چند نسل فرزندانشان آزاد بزیند و آزادانه سرنوشتخود را رقم بزنند، حاضرند خود را به کشتن بدهند و از اساسىترین حق، که حق حیات است، خود را محروم سازند، تا شاید نسیمى از آزادى به فرزندان و نسلهاى بعدى بدمد، جاى تکلیف نیست و کسى به آزاد زیستن تکلیف نمىکند.
نتیجه: حجاب و چادر مىتواند هم حق بشرى باشد و هم حق الهى. یعنى اگر کسى خواست از آن حق بهره ببرد و به این پایه از رشد و عقل رسید که پوشش را مصونیت دانست، نه محدودیت، شرافت دانست، نه پستى و... از حق خود که همان استفاده از چادر است، به خوبى بهره مىبرد نیازى به امر و نهى ندارد، بلکه حجاب را سرمایه خود مىداند و از آن دفاع مىکند. ولى اگر کسى به این پایه نرسیده است، شرع به عنوان دوستار و خیرخواه او، او را به داشتن حجاب وا مىدارد.
مثال روشن و فقهى مورد پذیرش همگان، مساله حق الحضانة است که به باور مشهور نگهدارى کودکان، تا دو سالگى بر عهده مادر است و پس از دو سال حق نگهدارى دختر تا هفتسال با مادر و آنگاه با پدر است و حق نگهدارى پسر، پس از دو سال، مطلقا، با پدر است.
اگر به پروندههاى اختلافى دادگسترى در این باب نگریسته شود، روشن مىشود که بیشتر وقتها، مادر خواهان افزایش زمان نگهدارى است و حاضر استبراى این خواستخود و رسیدن به آن، بهاى سنگینى را بر عهده گیرد. در این صورت، هیچ سخنى از تکلیف به میان نمىآید و همه بحثها درباره مصالحه و راضى کردن پدر براى واگذارى این حق به مادر است و سخن از جایز بودن و نبودن دریافت وجه در برابر اینواگذارى حق است.
حال اگر موردى پیدا شد که نه پدر و نه مادر حاضر است کودک را سرپرستى و نگهدارى کند، در این صورت، مساله تکلیف مطرح مىشود و شرع و قانون، پدر، یا مادر و یا هر دو را وا مىدارد که مصالح کودک را رعایت کنند.
بنابراین حجاب، بسان حق نگهدارى کودک، مىتواند هم حق باشد و هم تکلیف. باز جاى این پرسش است که آیا این حق و تکلیف، در محدوده زنان آزاد است و کنیزکان را در بر نمىگیرد، یا چرا آنان را هم در بر مىگیرد؟
آیا این حق، بمانند حق نفس کشیدن و حق بقاى حیات است که همگانى است، یا مانند حق نگهدارى کودک است که شخصى و تنها براى پدر و مادر است؟
حال، براى روشن شدن بهتر معناى آیه شریفه، به بررسى شان نزولها و یکایک واژگان آیه مىپردازیم.
1. تفسیر علىبن ابراهیم:
«فانه کان سبب نزولها ان النساءکن یخرجن الى المسجد ویصلین خلف رسول الله(ص) و اذا کان باللیل خرجن الى صلاة المغرب والعشاء الآخر والغداة یقعد الشباب لهن فى طریقهن فیؤذونهن ویتعرضون لهن فانزل الله: یا ایها النبى... وکان الله غفورا رحیما.» (18)
سبب نزول آیه این بود که: زنان براى گزاردن نماز، پشتسر رسولخدا(ص) از منزل خارج مىشدند و شب هنگام که براى گزاردن نماز مغرب و عشاء و صبح، به سوى مسجد روان مىشدند، جوانان بر سر راه آنان مىنشستند و به آزار و اذیت زنان نمازگزار مىپرداختند. در این هنگام این آیه شریفه را نازل فرمود.
2. تفسیر روحالمعانى:
«روى عن غیر واحد انه کانت الحرة والامة تخرجان لیلا لقضاء الحاجة فى الغیطان وبین النخل من غیر امتیاز بین الحرائر والاماء وکان فى المدینه، فساق یتعرضون للاماء و ربما تعرضوا للحرائر. فاذا قیل لهم، یقولون حسبنا هن اماء فامرت الحرائر یخالفن الاماء بالزى والتستر، لیحتشمن و یهبتن فلا یطمع فیهن.» (19)
از کسان بسیار نقل شده که زنان آزاد و کنیز، شباهنگام براى دستشویى به گودالها و بین درختان خرما مىرفتند و فرقى بین زنان آزاد و کنیز نبود. در مدینه فاسقانى بودند که به آزار و اذیت کنیزکان مىپرداختند و چه بسا زنان آزاد را نیز آزار مىدادند.
هنگامى که به آنان گفته شد: [این زن آزاد بوده و چرا با او به ناشایستبرخورد کردهاید] مىگفتند: گمان کردیم که کنیز است. از این روى به زنان، آزاد دستور داده شد: پوشش و شکل لباس خود را تغییر دهند که از کنیزکان باز شناخته شوند و با حشمت و ابهت جلوه کنند، تا کسى بر آنان طمع نورزد.
3. تفسیر الدر المنثور:
«زنان پیامبر(ص) شباهنگام براى برآوردن نیازهاى خود از منزل خارج مىشدند، گروهى از منافقان به آزار و اذیت آنان مىپرداختند. به منافقان اعتراض شد، آنان جواب دادند: ما تنها متعرض کنیزکان مىشویم. آنگاه این آیه نازل شد.» (20)
چند نکته:
1. این شان نزولها، ناسازگارى با یکدیگر ندارند. زنان، هم براى گزاردن نماز در مسجد از منزل بیرون مىرفتهاند و هم براى کارها و برآوردن نیازهاى دیگر.
2. از شان نزولها به دست مىآید، آیه شریفه زنان را از بیرون رفتن از منزل باز نداشته است; حتى زنان پیامبر(ص) که فرمان: «قرن فى بیوتکن» را داشتهاند، براى نیازها از منزل بیرون مىرفتهاند. هیچکس زنان پیامبر(ص) و دیگر زنان مؤمن را از این که نماز جماعت چون مستحب است، باز نداشته; بلکه به خاطر رفتار ناشایستبىبندوباران و آزار و اذیت نمازگزاران، راه سومى را ارائه داده است; که همانا بیرون رفتن با چادر باشد.
3. کنیزان از پوشیدن چادر و پوشاندن سر با مقنعه، بخشوده شدهاند; حتى در حالگزاردن نماز که عبادت فردى است.
چون در شان نزول دوم آمده بود: زنان آزاد و کنیزکان یکگونه لباس بر تن داشتهاند، به دست مىآید زنان تا آن زمان با سرهاى برهنه و باز و با همان پوشش مرسوم زمان خود، از منزل بیرون مىرفتهاند.
4. پوشیدن چادر یک تکلیف و یک تحمیل نبوده، بلکه براى شناخته شدن شخصیت زن بوده و نمایانگر آزادى و پاکدامنى او و نشان امتیاز و آزادگى.
حال مناست است واژگان اصلى آیه شرح داده شود:
<** ادامه مطلب... **>
[ سه شنبه 91/3/16 ] [ 12:5 صبح ] [ جلال ]